پیشنه تاریخی جریان روشنفکری در افغانستان

پیشنه تاریخی جریان روشنفکری در افغانستان 

جان محمد حبیبی 

روشنفکر کیست؟                         

در یک تعریف کلی , روشنفکر کسی است که حقایق را بوضوح می بیند . روشنفکر لزومن معروف و مشهور نیست و هر کسی هم که مشهور و معروف است لزومن روشنفکر نیست. بسیاری از نام هایی که از ذهنمان می گذرد نه تنها روشنفکر نیستند بلکه سیهفکرند. یک روستایی ساده و بدون تحصیلات عالیه می تواند روشنفکر باشد و یک شهروند با تحصیلات عالیه می تواند سیهفکرباشد


در کشور های عقب مانده رسم شده که تمام بدبختی های جامعه را به گردن روشنفکر انداخته و کاسه کوسه ها را بر سر روشنفکر بشکنند! روشنفکر هیچ مسئولیت بیشتری از هر فرد دیگر در جامعه, در قبال جامعه خود ندارد. روشنفکر هم مانند یک سیهفکر, کوته فکر و یا ههر شهروند دیگر دارای یک رای برابر است و از انجا که روشنفکر است با زور و قلدری و خشونت و حربه و دروغ وتاکتیک های استعمار کننده و کنترل کننده هم غریبه و مخالف است. روشنفکر لزومن نویسنده نیست! اما روشنفکری که می نویسد بیشتر از نوشتن کار دیگری را نمیتواند انجام دهد. روشنفکر برای توضیح مطلبش بلند بالا می نویسد دلیل و برهان می آورد و نقد و بررسی می کند تا به نتیجه اش برسد. فرد عادی جامعه حوصله خواندن مقاله های بلند بالا را ندارد. سیهفکر هم می تواند بنویسد اما از انجاییکه سیهفکر است به هر حربه و دروغی متوسل می شود تا مطلب و ایده اش را بخورد جامعه خود بدهد تا بتواند جامعه را بهتر کنترل کند. سیهفکر تیتر یکخطی می زند و وعده های دروغین می دهد و نطق های حیرت انگیز می کند. و از انجاییکه دروغ های زرق و برق دار چشمان را خیره تر می کند , سیهفکر معمولن موفق تر از روشنفکر در جلب نظر مردم عادی است. پس آنکس و یا آنکسانی که بر ما حکومت می کنند و یا افکار ما را کنترل می کنند لزومن روشنفکر نیستند و درخصوص رژیم مستبد و رژیم های کشورهای عقب مانده صد در صد سیهفکرانند. و آنکس هم که با حکومت مخالفت می کند لزومن روشنفکر نیست. ما متاسفانه برای روشنفکر جایگاه ویژه ای را در جامعه باز کرده ایم و همین سبب شده که انتظارات نا معقولانه ای از افرادی که روشن فکر می کنند را داشته باشیم. مسئولیت رهایی جامعه را بردوش روشنفکران قرار داده ایم. انگار که مثلن ما اگر یک میلیون روشنفکر داشته باشیم می توانیم بهترین حکومت دنیا را پیاده کنیم و جامعه خود را از معضلاتش رها کنیم! در جامعه ای که 30 میلیون جمعیت داره و 2 میلیون رای دهنده, با یک یا دو لک رای روشنفکر نمی توان آن جامعه را از چنگال سیهفکران رها کرد. برای اینکار به یک میلیون روشنفکر احتیاج داریم.روشنفکر نابغه نیست و نباید در جامعه جایگاه ویژه ای را برایش باز کرد. روشنفکری باید معیار همه  باشد تا از چنگال سیهفکران درآیند و به جامعه ای باز و ازاد و متمدن برسند.

و به تعبیر دیگر روشنفکر را  به واژه انتلیجنت در زبان لاتین آورده اند. روشنفکر در کشور ما بیشترینه برای قشری که به کار فکری اشتغال دارند و با سواد و تحصیل کرده میباشند اطلاق می شود.

محققان صاحب صلاحیت واژه شناسی این کار برد و حتی فرا تر از آن را نادرست  و رنا سا خوانده اند. و اکثریت پژوهشگران اشخاصی را رشنفکر نامیده اند که در  تغیر و تطور طبعیت و جامعه صاحب فکر پیشرو در جهت بالندگی  و تکامل بوده اند. با تکیه بر این تعریف ، کاوه آهنگر روشنفکر زمان خود خوانده شد که درفش کاویانی را بر ضد ضحاک پادشاه ظالم وقت بر افراشت و ملتی را از شر وی رهانید.

به روشنی بینشی که از روشنفکر بدان اشاره شد پیشنه تاریخی آنرا در این سر زمین به تاریخ زایش ئ پیدایش حاکمیت وطبقات اجتماعی میتوانیم گره بزنم و با اطمنان به تاریخ هزار سال قبل لز امروز بر گردانیم و از زردشت تا مزدک و مانی را نخستین روشنفکران آین خطه با ستانی بنامیم.

در قرون وسطی که کشور ما  مرکز رنسانس شرق بود روشن فکران نامدار مانند ابو علی سینا، مولانا و دیگران همچو نگین همیشه درخشان در پیشاپیش آن میدرخشید.

ظهور روشنفکران به معنی امروز کلمه همگام با پیدایی پیدایی نطفه های مناسبت سرمایه دارای در کشور ماست که در زمان زمام داری امیر شیر علی خان علامه سید جمالدین افغان روشنفکر نامدار را تقدیم جهان اسلام نمودیم و بعد از آن جنبش روشنفکری شرق تکانه نیرو مندی دادخ شد و تا مشروطیت اول با افتخار درخشید.

سرکوب مشروطیت اول با سرکوب جنبش روشنفکری افغانستان و نقطه ترازیک و درد انگیز این جریان است.

جمبندی تجارب و تعمیم خیزش شجاعانه روشنفکران در روند جنبش های روشنفکری ضروری و حیاتی پنداشته میشود که متاسفانه به صورت لازمی آن هنوز که هنوز است عملی نگریده و یکی از وظایف نسل امروز است که اگر درک شود یا نشود . تاریخ و آینده گان آنرا به قضاوت خواهند نشست و مسوولیت انجام و یا عدم انجام این رسالت تاریخی را بر پیشانی شان حک خواهند کرد.

به گواهی میر غلام محمد غبار مورخ نامدار و مولف کتاب مشهور ا« افغانستان در مسیر تاریخ » دستان پیدا و پنهان از آنسوی مرزهای جهت سرکوب نخستین سازمان روشنفکری جمعیت سری ملی افغانها دراز شده بود تا حرکت روشنفکران افغان را در نطفه بخشکاند و زمام داران افغانستان را از تاسیس مکاتب و مراکز بر حذر دارد تا مردم ما ملت نادان و بیسواد و به اشاره انگشت بیگانه گان در جهت منافع کشور های آنسوی اقیانوس ها برقصد و جوانان افغان بنابر ایجاد این ترس و وحشت در سمت ترقی و پیشرفت هرگز گام نگذارند.

گرچه وطنفروشان چون ملا منهاج  و باداران کثیف شان در کوتاه مدت به این هدف رزیلانه خود رسیدند و لست روشنفکران مشروطه خواه را به امیر حبیب الله رساندن و بسی از سر های آگنده از شوروشوق وطنپرستی به دهن توپ بسته شد  و اما نتواستند که  ندای ترقی خواهی را خاموش سازند.

بزودی از خاکستر پیشگامانان جنبش مشروطیت اول این مردان واقعی و فرزندان اصیل وطن هر یک مولوی سرور واصف قندهاری عثمان خان پروانی ، محمد شاه خان غوربندی ، عبدالقیوم خان الکوزی لعل محمد خان باروت ساز کابل .....چون جرجر(1) حزب سری دربار به رهبری غازی مرد فدا کار قد علم کرد و درفش در خون خفته مشروطیت اول بار دیگر بلند نمود .

روشنفکران که بدور غازی مرد امیر امان الله خان حلقه زده بودند بعد از رسیدن به قدرت مسیر کشور را بسوی ترقی و پیشرفت تعین نموده و در آن استقامت سعی خویش را آغاز کردند.

در زمان امیر امان الله خان چند فابریکه مهم تولیدی و خط آهن در کابل اعمار گردید که تا حال نیازمندی مردم به تولیدات آن مرفوع نگردیده است.

و جای شرم و ننگ برای زمام داران اخلاف امان الله خان پنداشته میشود که درست تقریباً صد سال بعد از آن و دوران انقلاب فنی انترنیتی کشور ما از آنچه در گذشته داشته بی نصیب باقی مانده است.

دوران نادر خان و اهل بیت آن که زمان سیاه ارتجاع و استبداد قرون وسطایی خوانده شده است روشنفکران ترقی خواه افغان که سر تسلیم به دشمنان خارجی و داخلی وطن خم نمی کردند همه در شکنجه گاه ها مخوف رژیم درغل زنجیر زندگی شانرا سپری می کردند و با نثار عمر گرانبها و زنده گی عزیز خود ثابت نمودند که ادامه دهنده گان و اقعی نیاکان پرافتخار شان میباشند جریانات روشنفکری اواسط  قرن بیستم که بنابر سرعت ارتباطات و رشد مخابرات تاثیر پزیری بیش از انتظار از خارج کشور داشت خوب آغاز گردید و به پایان خراب انجامید.

سر حلقه و محرک نهضت های روشنفکران آگاه و دانشمند قرن بیستم و همیشه جاویدان میر غلام محمد خان غبار و داکتر عبدالرحیم خان محمودی بودند. که متاسفانه اندیشه ها و طرح های شا ن پیگیری نشد.

در زمان سلطنت ظاهر شاه وقتیکه سردار شاه  محمود خان عهده دار صدارت  کشور گردید احزاب وطن و خلق و یا به عباره دیگر غبار و محمودی  توانستند هزاران باشنده پایتخت کشور را  بسیج نمایند و با راه یابی به پارلمان کشور نهضت مترقی 7 شورا را راه اندازی کنند.

اصلاحات دوره هفتم شورا افغانستان صفحات زرین تاریخ شورای ملی کشور ما را تشکیل میدهد که روشنفکران افغانستان توانای های شانرا درین دوره به نمایش گذاشته و در کنار غبار و محمودی مردان کار و پیکار چون خال محمد خان خسته از مزار شریف ، عبد الحی حبیبی  قندهاری، محمد کریم خان جلوه اندخوی ، نظر محمد خان نوا فاریابی ، محمد قاسم خان سرپلی ، امیر محمد حان سروبی ، محبوب خان ننگرهاری ، احمد مدنی خان تاشقرغانی ، یونس خان کته وازی ، گل پاچا خان الفت پیشگامان اصلاحات دوره هفتم شورا ملی افغانستان بودند.

حکومت وقت که توانای و استعداد استدال را در مقابل روشنفکران هفت شورا را نداشتند نا جوانمردانه خلاف قوانین جاری پارلمان را محل کرده مبارزین راه پیشرفت و ترقی کشور را به زنجیر بستند  که غبار و محمودی این دو شخصیت آگاه ، دانشمند ، دلسوز به مردم از کرسی پارلمان به زندان با جمع دیگر یاران شان کشانده شدند و سال های متمادی را در محبس سپری کردند و جنایت دیگری از خاندان شاه مستبد ثبت کتیبه تاریخ گردید.


(1) جرجر کنایه از پیامبر افسانوی است که او را توته توته می کند کردند و توته هایش دو باره جمع شده به تبلیغ می پرداخت

قوماندان عمومی کوتوال و جلاد دربار شاهی که به صدها مرد روشنفکر و روشن ضمیر افغانستان را سر بریده است یک بار دیگر به کشتار روشنفکران دست یازید.

باری یکی از نوسینده گان مشهور در باره ای این مرد کثیف نوشته بود که ملت افغانستان حافظه ای تاریخی ندارد و جلاد مشهور فرزندان اصیل این مرزو بوم مردی بنام طره باز خان را بجای محاکمه و پاسخگوی جنایات گذشته خیابانی را رد شهر نو به نام این فرد بد نام مسمی کرده و ملیونها دالر دارای را به ائ بخشیده اند تا او با هفت پشت خود به ناز و نعمت زندگی نماید.

عجب نیست که امروز هم تعدادی قوم پرست و بی شعور از آد مکشان بی خرد امروزی به دفاع بر می خیزد و برای کثیف ترین قاتلان ملت دمک میزنند تا گوشه ی از استخوان پس مانده ی خوان خود را برای این دلقکان فرو مایه پرتاب کنند و ا گر تکرار تاریخ صحت باشد بدون شک  که تکرار طره باز خان در حمایت امروزی از جنگ سالاران به وضاحت تمام تبلور می یابد.

روشنفکران دهه چهلم قرن چارده ه ش که در تاریخ معاصر دهه دمکراسی نام گرفته است در نزد ملت افغان سر خجل اند.

بخاطریکه نتواستند ادامه دهنده گان راستین  اسلاف شان باشند.

شرایط ملی و بین المللی دهه چهل با بغرنجی و پچیده گی تمام بسیاری از روشنفکران کشور ما را سقط نمود و بعد ها وضع طوری بسط یافت که و طنفروشان معلوم الحال به کمک بیگانه گان براریکه قدرت تکیه زدند و روشنفکران وطندوست گروه گروه در پای دار رفتند که این حالت تا امروز  ادامه دارد و دریغ و درد که بنابر فقر و بیسوادی مردم تا سالهای نا معلوم دیگر ادامه خواهد یافت.

نتیجه گیری

  

این نگاه اجمالی بر چگونگی تاریخ جریان روشنفکری کشور اگر در یک عبارت کوتاه بیان شود بدون  شک سبب مباهات تمام افغانهاست. جمع بندی و تعمیم تجارب این روند  وظیفه نسل امروزه نسلی که به اثر شدت رزالت حاکمان سی سال آخر مسخ  شده اند و منتظر فرشته نجات از عالم غیب هستند تا عسی شانرا در یابند.